به گزارش راهبرد معاصر؛ از زمان شروع بحران در سوریه یکی از محورهای اصلی تحلیل رسانههای غربی و عربی، مسئله کنارهگیری بشار اسد از قدرت در نتیجه چانهزنی میان قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای بوده است. در ماه گذشته میلادی انتشار مجموعه گزارشهایی انتقادی نسبت به رئیس جمهور سوریه در رسانههای روس، گمانهزنیهای جدیدی را درباره عزم کرملین برای عبور از اسد و پایان حیات سیاسی وی رقم زده است. این در حالی است که اندکی بعد مسئله توافق تهران و مسکو بر سر کنارهگیری اسد نیز به این شایعات دامن زد. حمله کمسابقه چند رسانه روسی به بشار اسد از یک طرف با وخیمتر شدن وضعیت اقتصادی سوریه در نتیجه جنگ، تحریمهای اقتصادی آمریکا، شرایط اقتصادی نابهسامان لبنان، و اخیرا شیوع بیماری کووید 19 و از طرف دیگر با تشدید فعالیت هستههای خاموش تروریستی در درعا- آن هم در زمانی که آتش جنگ در منطقه ادلب به عنوان آخرین پایگاه اصلی تحت کنترل معارضه مسلح همچنان روشن است- همزمان شده است. مجموع این عوامل باعث شده تا تحلیلگران و ناظران مسائل سوریه دست به قلم شوند و به تعبیر خود از "سختترین" شرایطی که اسد در 9 سال گذشته تجربه میکند، بنویسند. نوشتار حاضر در همین راستا تلاش میکند تا به این سوال پاسخ دهد که شایعات اخیر درباره اختلافات میان دمشق و متحدان اصلی خود در طول جنگ داخلی این کشور را چگونه باید تفسیر و تحلیل کرد.
کارزار هماهنگ رسانهای علیه اسد
ماجرا زمانی شروع شد که خبرگزاری فدرال روسیه، روزنامه پراودا، و شورای روابط بینالمللی روسیه در سلسله گزارشهایی شخص اسد و فساد حکومتی در سوریه را هدف انتقادات خود قرار دادند. این رسانهها مدعی عدم مشروعیت رئیس جمهور سوریه و نارضایتی مردم این کشور از وی شدند. حتی نتایج یک نظرسنجی را منتشر کردند که به موجب آن فقط ٣٢ درصد از نامزدی دوباره اسد برای انتخابات 2021 حمایت و در مقابل 54 درصد با این نامزدی مخالفت کردند. اولین سوالی که این گزارشها به ذهن متبادر میکند این است که آیا باید آنان را یک کارزار هماهنگ رسانهای علیه اسد دانست؟ به بیانی دیگر آیا این حملات رسانهای کارزاری با نظارت کرملین است که میخواهد پیام سیاسی یا اقتصادی خاصی را به دمشق منتقل کند؟ برخی از تحلیلگران به این سوال پاسخ مثبت میدهند و معتقدند که دولت روسیه پیامهای خاصی را از این طریق به مقامات دمشق منتقل کرده است. سوال بعدی این است که مسکو چه پیامی را میخواهد منتقل کند؟ در تحلیلهای اخیری که فعالان سوریتبار و صاحبنظران تحولات سوریه در خصوص این کارزار رسانهای مطرح کردند، اشاره شده است که چندین پیام را میتوان در نظر گرفت:
نخستین احتمال بر نارضایتی کرملین از شخص اسد دلالت میکند که از طریق این کارزار رسانهای نشان بدهد زمان ترک مسند قدرت فرا رسیده است. احتمال دوم حاکی از آن است که روسیه میخواهد از مشارکت اسد در انتخابات ریاست جمهوری سال 2021 جلوگیری کند. عمدتا در اینجا بحث حذف اسد با جلب حمایت سیاسی و اقتصادی کشورهای غربی پیوند میخورد. به بیانی دیگر گمان میرود مسکو با هدف بازگرداندن متحد عرب خود به عرصه دیپلماسی منطقهای و بینالمللی و همچنین بهرهمند شدن از کمکهای مالی غرب برای بازسازی این کشور جنگزده، از نامزدی مجدد اسد برای انتخابات جلوگیری نماید. در واقع بر اساس این گمانه پوتین توامان به دمشق و پایتختهای غربی این پیام را میرساند که آینده سیاسی سوریه بدون شخص اسد خواهد بود. سومین احتمال را به مسائل مالی ما بین دو کشور مرتبط میکنند. در اینجا این بحث مطرح میشود که کرملین فشار به دمشق را با هدف بازپسگیری هزینههای جنگی و کمکهای مالی به این کشور آشکار کرده است. در نهایت احتمال چهارم بر این باور تکیه دارد که روسیه به دنبال تشدید فشار بر اسد و مقامات سوریه است تا کارزار ضد فساد را جدیتر پیگیری کنند تا از این طریق به اوضاع وخیم اقتصادی کشور سروسامانی داده شود. بنابراین در رویکرد اول این تصور وجود دارد که حملات رسانهای اخیر یک کارزار هماهنگ با چراغ سبز کرملین برای انتقال پیامی خاص به دمشق است.
مسئله حذف اسد نیست
در کنار رویکرد نخست، گروه دیگری از ناظران مسائل سوریه هستند که معتقدند واقعیت با گمانهزنیهای رسانهای اخیر متفاوت است و حتی این سوءبرداشتها میتواند به سیاستگذاریهای نادرست منجر شود. این گروه از تحلیلگران در گام اول بر تفکیکگذاری میان مطالب رسانهها و سیاست رسمی مسکو نسبت به تحولات سوریه تاکید میکنند. در واقع آنان معتقدند برخلاف برداشت گروه پیشین نباید این تلقی را داشت که کرملین چرخش در سیاست خود نسبت به دمشق را از طریق رسانههای روسیه بیان میکند و اگر حتی جمعبندی سیاسی مقامات روس کنار گذاشتن اسد هم باشد، تجربه نشان میدهد که بعید است این سیاست از طریق رسانههای جمعی ابلاغ شود. به علاوه این گروه از تحلیلگران بر وجود دیدگاههای متعدد در مسکو نسبت به اسد تاکید میکنند. آنان معتقدند که نباید تصور کرد که دیدگاه یکپارچهای نسبت به رئیس جمهور سوریه در داخل روسیه وجود دارد. در واقع نه تنها وجود نگاههای انتقادی در مسکو نسبت به اسد امر جدیدی نیست بلکه حتی نگرش پوتین نسبت به رئیس جمهور سوریه و روابط دو کشور هم بر کسی پوشیده نیست. در واقع مبنای روابط دو پایتخت علاقه شخصی و دوستی روسای جمهور این کشورها نیست و هر دو طرف هم به این امر به خوبی واقف هستند. شاید بهترین توصیف ماهیت این روابط را بتوان از زبان رئیس جمهور روسیه نقل کرد که حدودا چهار سال پیش در پاسخ به یک خبرنگار غربی اشاره کرد که اسد پیش از 2015 بیشتر مهمان پایتختهای غربی بوده است تا مسکو. این امر نشان میدهد روسای جمهور دو کشور نسبت به آنچه اساس روابطشان را میسازد، به خوبی آگاه هستند. علیرغم روابط طولانی و تاریخی دمشق و مسکو در دوران و بعد از جنگ سرد اما آنچه به روابط کنونی شکل داده است، طرد کامل اسد از جانب کشورهای غربی بعد از بحران 2011 بود.
از طرف دیگر نباید فراموش کرد که مسکو نسبت به واقعیت سیاسی و اقتصادی دمشق به خوبی شناخت دارد و اساسا در یک برهه زمانی بسیار حساسیتبرانگیز به صورت مستقیم در حمایت از دولت سوریه وارد بحران این کشور شد. بنابراین مادامی که عوامل اصلی و ضرورتهای شکلدهنده روابط میان دو کشور باقی بماند، شاهد تداوم این رابطه خواهیم بود. نکته سوم بر این امر دلالت میکند که یک مقدمه غلط، رسانههای انگلیسیزبان جهان عرب و سپس رسانههای غربی را به نتیجهگیری نادرستی کشانده است. در واقع آنچه نگاه انتقادی نسبت به اسد یا ایران خوانده میشود اساسا توسط رسانههای دولتی یا مقامات رسمی روسیه مطرح نشده است؛ این خط قرمزی است که کرملین تلاش میکند از آن عبور نکند. به همین دلیل هم به تعبیر "ماکسیم ساچکوف"، تحلیلگر مسائل سوریه، آنچه به عنوان انتقاد کرملین از اسد مطرح میشود بیش از آنکه ریشه در واقعیت داشته باشد، تفکری خیالی است که از عدم توجه کافی به جزئیات نشات میگیرد.
رویکرد انتقادی در مسکو
استدلال نوشتار حاضر این است برخلاف موج شایعات رسانهای که مدعی هستند مجموع گزارشهای انتقادی برخی رسانههای روسیه به معنای این است که مسکو به اصطلاح از اسد دست شده است، بر اساس تحلیل گروه دوم از ناظران مسائل سوریه نمیتوان این موج انتقادی را به مثابه عبور کرملین از اسد تلقی کرد. حتی برخی معتقدند فرمان پوتین برای انتصاب "الکساندر یویموف" (سفیر روسیه در سوریه) به عنوان فرستاده ویژه رئیس جمهور برای گسترش روابط با سوریه در زمان حاضر در واقع پاسخی از جانب مسکو برای رد چنین شایعاتی است. با این وجود نمیتوان و نباید از رویکردی که گزارشهای رسانهای اخیر به نوعی آن را نمایندگی میکنند، غفلت کرد. چنین تحلیلهایی نشان میدهد بخشی از نخبگان فکری و حتی اجرایی فعلی و سابق در روسیه خط مشی سیاسی و سازوکار اقتصادی دمشق را با تلاشهای مسکو برای دست یافتن به حلوفصل سیاسی و جذب سرمایه برای بازسازی ناسازگار میدانند. به همین دلیل خواستار تغییر روش دولت سوریه هستند. این رویکرد بر این باور است که اگر دولت اسد حدی از اصلاحات سیاسی واقعی را نپذیرد و پرونده مقابله با فساد حلقه به اصطلاح "سرمایهداران رفاقتی" را با جدیت دنبال نکند، حتی اگر حمایت مسکو را از دست ندهد اما به این بنبست میرسد که حامیان خارجی این دولت هم نمیتوانند وضعیت آن را بهبود بخشند. اگر رویکرد حلقه اصلی تصمیمسازان کرملین در موضوع سوریه به این رویکرد انتقادی نزدیک شود، هرچند الزاما به معنای کنار گذاشتن اسد نیست اما میتواند فشار به دمشق برای تجدیدنظر جدی در مشی سیاسی و اقتصادی خود را افزایش دهد.
جمعبندی
پرسش اصلی نوشتار حاضر این بود که آیا سلسله گزارشهایی که به صورت همزمان و با نگاهی انتقادی نسبت به بشار اسد در رسانههای روسیه منتشر شد را باید به عنوان عبور کرملین از رئیس جمهور سوریه و پایان حیات سیاسی وی تلقی کرد؟ بر اساس استدلال نویسنده دو رویکرد برای پاسخ به این سوال مطرح است. رویکرد اول بر این امر تاکید دارد که این کارزار رسانهای هماهنگ، با چراغ سبز مسکو صورت گرفته است و از نارضایتی مقامات این کشور از اسد حکایت میکند. این بدین معنا است که شمارش معکوس حذف اسد از قدرت آغاز شده است.
در مقابل، رویکرد دوم، نتیجهگیری نخست را نادرست و مبتنی بر مقدمات غیر واقعی تلقی میکند. بر این اساس گفته میشود اولا با توجه به وضعیت سیاسی و اقتصادی سوریه، بعید به نظر میرسد که اکنون جمعبندی کرملین کنار گذاشتن اسد باشد. ثانیا اگر حتی روسیه به چنین نتیجهای برسد، آنان که با خط مشی سیاسی مسکو آشنایی دارند به خوبی میدانند که این کشور چرخش در سیاست خود را به این شکل از طریق رسانههای جمعی ابلاغ نمیکند. ثالثا نباید اظهارنظر رسانههای غیر رسمی و مقامات سابق را با سیاست رسمی یک کشور یکسان دانست. هرچند این گزارشها اگر مصداقی برای چرخش سیاسی مسکو در حمایت از اسد محسوب نشود اما لازم است که مورد توجه قرار بگیرد. علت این امر هم این است که این دیدگاه انتقادی، تفکر بخشی از نخبگان فکری و حتی اجرایی مسکو را نمایندگی میکند. بر اساس این رویکرد عدم همراهی با فرایند مصالحه سیاسی و انجام برخی اصلاحات واقعی در سوریه فرایند تعامل با برخی گروههای مخالف و همچنین جذب سرمایه برای بازسازی کشور را به بنبست میکشاند. این در حالی است که هنوز برای کارشناسان مسجل نشده است که رویکرد پوتین و تصمیمگیران اصلی نسبت به این تفکر انتقادی چیست.
هرچند موافقت حلقه اصلی تصمیمسازان با این تفکر نیز به معنای این نیست که کرملین اسد را وادار به ترک قدرت میکند اما در صورت وجود چنین همفکریای میتوان گفت که روسیه برای بازگرداندن ثبات مجبور به فشار به دمشق برای انجام اصلاحات واقعی سیاسی و اقتصادی شود.